مقدمه:
ادبیات حسابداری مدیریت سنتی از به کار گیری معیارهای مالی در ارزیابی عملیات مدیریت طرفداری می نماید. بیشتر محققین همانند آنتونی (1989) و مرچنت (1989) طرفدار این موضوع هستند که معیارهای کمی، داده های مالی را با هم ارتباط داده خلاصه ای کلی از عملکرد را تهیه و مدیریت سطوح بالا را از درگیری های تصمیمات عملیاتی دور نگاه می دارد ودر نتیجه می تواند نقش یک آگاهی دهنده و راهبرد را در تصمیم گیری های جاری باز می کند بدون اینکه نیازی به هزینه های اضافی باشد. باوجود طرفداری ادبیات حسابداری مدیریت صنعتی از معیارهای مالی، محققین مشکلات بسیاری را برای از معیارهای عملکرد مالی ذکر می کنند.اکسلز وپببورن (1992) به عنوان نمونه معیارهای مالی را معیارهای ضعیف می نامند چراکه نتیجه کارکرد مدیران را بعد از یک دوره زمانی تعیین میکنندو در ارزیابی ارتباط اعمال مدیران ونتایج مالی گزارش شده ،مشکل ایجاد مینمایند.افزودن براین معیارهای عملکرد مالی ،هیچ رهنمودی برای عملکرد آتی ندارند.چراکه شامل هیچ معیاری که مربوط به رضایت مشتریان ویادگیری سازمانی باشند،نیستند.هم چنین معیارهای مالی بیشتر بر مدیریت داخل سازمان تمرکز دارند تاخارج سازمان.
جانسون وکپلن (1987) نیز معتقدند که سازمان براطلاعات حسابداری ،که برای گزارشگری مالی خارجی مناسب است توجه وتکیه دارد واستفاده از این اطلاعات برای ارزیابی واندازه گیری عملکرد داخلی جای پرسش دارد. در ضمن معیارهای مالی تصویری کامل از عملکرد مدیران را ارائه نمی دهند.
ادبیات نوین حسابداری مدیریت برای استفاده از معیارهای غیرمالی به صورت ابزاری برای غلبه برناکارایی های نسبت داده شده به معیارهای مالی تاکیددارد و درواقع معتقد است که معیارهای غیرمالی باید درکنار معیارهای مالی استفاده شود.به عنوان نمونه ،نیون (2001) پیشنهاد مینماید که معیارهای عملکرد مالی سنتی باید با معیارهای غیرمالی همانند معیارهایی برای بهره وری ،سهم بازار ،مسئولیت اجتماعی ، گسترش تولیدات وعملکرد کارکنان به صورت مکمل استفاده شود.
کپلن (1992) در جهت ایجاد و بهبود اندازه گیری عملکرد، استفاده از معیارهایی همچون نسبت بهره وری،کیفیت، هدایت تولید و انعطاف پذیری در ساخت وعرضه را پیشنهاد می نماید. زیمزمن (2000)نیز بیان می دارد که معیارهای غیرمالی برای اهداف کنترل عملیات غیرضروری بوده و منجر به استفاده از کنترل مصنوعی و سیستم ارزیابی عملکرد می گردند.
ارزیابی متوازن ،دید همه جانبه ای از آن چه در داخل سازمان یا خارج سازمان در حال وقوع است برای مدیران سازمان ها ارائه می دهد. بسیاری از شرکت های بزرگ از این روش برای ارزیابی تاثیرات تصمیمات راهبردی برکارمندان ،مشتریان وسود آوری استفاده می کنند (اکباتانی ودیگران،10:1385). در ارزیابی متوازن یک سیستم اندازه گیری و مدیریت استراتژیک است که استراتژی ورسالت سازمان را به معیارهای عملکرد یکپارجه ومتوازن تبدیل می کندوشامل معیارهای عینی وذهنی است(کاپلان ونورتن ،7:1997) ،معیارهای ارزیابی متوازن در عملکرد سازمانی از چهاردیدگاه مالی ،مشتری ،فرایند های داخلی ورشد ویادگیری تشکیل شده است که در ارتباط با چهار وظیفه حسلبداری و مالی ،بازاریابی ،زنجیره ارزش ومنابع انسانی می باشد(ویو1ودیگران ،10137:2009) درواقع ،بابه کارگیری این مدل در سازمان در هریک از چهار دیدگاه کارت امتیازی متوازن ،اهدافی تعیین می شوند و براساس این اهداف در هریک از چهار دیدگاه کارت امتیازی متوازن اهدافی تعیین میشوند وبراساس این اهداف در هریک از این چهارمحور ،سنجه هایی برای اندازه گیری انتخاب می شوند(کاپلان ونورتن،8:1996). نتایج بدست امده از اندازه گیری این سنجه ها موجب شناسایی نقاط قوت وضعف سازمان میشودوفرصت بهبود مناسبی را فراهم می آورد. از زمان معرفی این روش، بسیاری از شرکت هاآن را به عنوان زیربنای سیستم مدیریت استراتژیک پذیرفته اند .این روش به مدیران کمک کرده تا براساس محصولات وخدمات ارزش افزونتر،کارشان را در جهت فرصت های رشد و به دور از کاهش هزینه ساده با استراتژی جدید تنظیم کنند.(اربان وبوگلینو،341:2003)